مدتی است که بحران مالی جهانی را با نگاه ویژه ای دنبال می کنم. خواندن خبرهای اعلام ورشکستی جنزال موتورز غول خودروسازی آمریکا و یا بزرگترین شرکت بیمه ای امریکا برای یک اقتصاد دان شاید بیشتر از من تعجب آور باشد. اما برای من امید به گشایش بعد از سختی را نوید می دهد. وقتی خبر ورشکسته شدن بانکها را می خوانم یاد پیرزن بازنشسته ای می افتم که اسفند گذشته در بانک صادرات شعبه پارک وی دیدم. سر صف که ایستاده بودیم از پسرانش گفت که در خارج از کشوربسر می برند و سپس این را هم اضافه کرد که یکی از پسرانش که کارمند بانک در لس انجلس بوده اخیرا بدلیل ورشکستگی بانک بیکار شده است. و الان که 22 فروردین است خبر رسید که 43 بانک آمریکائی از آغاز بحران مالی جهانی هم اعلام ورشکستگی کرد . تازه اول راه است در پی بحران مالی جهانی فقط در ماه گذشته 53 نفر بر اثر تیراندازی در امریکا کشته شده اند. خبرهای بحران مالی را که می خوانم آنرا با روایتی امید بخش که تفسیر آیه 155 سوره بقره است تطبیق می هم. شیخ صدوق در کمال الدین از محمد ابن مسلم روایت می کند که گفت : شنیدم حضرت جعفر صادق ع می فرمود : برای قیام قائم علیه السلام علائمی است که خداوند برای اهل ایمان پدید می آورد . عرضکردم قربانت گردم آن علائم چیست فرمود " ولنبلونکم " یعنی شما مومنین را قبل از آمدن قائم امتحان می کنیم " بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین " . بچیزی از ترس و گرسنگی نقص اموال و جانها و میوه ها . سپس فرمود : ترس از پادشاهان بنی فلان در روزگار آخر آنهاست . گرسنگی بواسطه بالا رفتن قیمتهاست و نقص اموال کسادی تجارتها و قلت فضل است و نقص ثمرات کمی ثمرات حاصلی است که کشت می کند و مژده به صابران مژده به تعجیل فرج است . سپس به محمد ابن مسلم فرمود تاویل آیه شریفه ( والراسخون فی العلم ... ) اینست. روی سخن من بیشتر با عبارت " نقص من الاموال " است یعنی کسادی تجارتها. آیا این مورد همان بحران مالی جهانی نیست ؟ به نظر می رسد که بحران جهانی می رود نظام سلطه را متلاشی کند. وقتی پاول کنجورسکی نماینده کنگره امریکا فاش می کند که اگر دخالت دولت امریکا در مسدود کردن حسابها نبود، در اواسط سپتامبر 2008، کل سیستم اقتصادی ایالات متحده در عرض 3 ساعت سقوط کرده بود باورنکردنی به نظر می رسد حرف گزافی است. اینها همان تبعات نقص اموال است . اما در روایت محمد ابن مسلم 4 مورد دیگر را هم آورده است که یکی از آنها بالا رفتن قیمتها است . به ظاهر به نظر می رسد کسادی تجارتها با بالا رفتن قیمتها متعارضند در حالی که این دو مقوله اصلا متعارض نیستند چرا که به نظر می رسد منظور از بالا رفتن قیمتها بالا رفتن قیمت مواد غذائی باشد اما منظور از نقص اموال به اموال غیرخوراکی نظیر خودرو و خانه مسکونی مرتبط باشد. طبیعتا کسی مواد غذائی را که مصرف می شود و از بین می رود " اموال " فرض نمی کند. نکته ای که روایات دیگر آنرا به نوعی تائید می کند فروپاشی کشورهای غربی و ایجاد آشوب در آنهاست که اجتمال دارد بروز بحران مالی مقدمه ای بر آن باشد.
نکته دیگر که از روایات برداشت می شود اینکه کاهش ارزش اموال احتمالا باعث خواهد شد که کسی به فکر سرمایه گذاری و تولید نیفتد و هر کسی به دنبال مامنی امن برای اموال خود باشد و نتواند آنرا پیدا کند و همین موضوع باعث فروپاشی نظامهای مالی شود که بر بحرانهای مختلف خواهد افزود. در چنین شرایطی فقط نظامهائی که اخلاق مالی در آن حاکم باشد می توانند روی پای خود بایستد. در کتاب غیبت نعمانی جابر جعفی در روایتی طولانی از امام باقر ع درباره حوادث قبل از ظهور نقل می کند که فرمود : .. فتلک السنه یا جابر فیها اختلاف کثیر فی کل ارض من ناحیه المغرب فاول ارض المغرب الشام .. ای جابر در آن سال درگیریهای زیادی در مغرب زمین رخ خواهد داد که ابتدای مغرب زمین منطقه شام است ... . در چنین شرایط طبیعتا پریشانی و فقر در کل عالم فراگیر می شود و منطقه خاورمیانه و بویژه شام ( ساحل شرقی مدیترانه ) هم که کانون تحولات است این چنین خواهد بود و این خود امتحانی برای مومنان خواهد بود . روایات مختلف دیگری پریشانی آن روزها را نشان می دهد. مانند روایتی که علی ابن ابراهیم قمی در تفسیر خود از محمد ابن فضیل از پدرش از امام باقر علیه السلام نقل می کند. در بخشی از این روایت آمده است " ... هنگامیکه فقر و احتیاج شدت یافت و مردم یکدیگر را انکار کردند در آن موقع صبح و شام منتظر وقوع این امر باشید" راوی می گوید عرضکردم فقر و احتیاج را می دانم چیست ولی مردم یکدیگر را انکار می کنند چه معنا دارد؟ فرمود : " به این معناست که شخص در حال تنگدستی و احتیاج به برادر دینیش سر می زند ولی او با چهره ای غیر از آنچه اول نشان می داد با او ملاقات می کند و با غیر سخنانی که قبلا به وی می گفت صحبت می کند. "
وقتی خبرهای مرتبط با بحران مالی را می خوانم به نوعی ترس و امید در کنار هم بر دلم مستولی می شود . بی جهت نیست دیوید میلیبند وزیر خارجه بریتانیا در مقاله ای که در نشریه نیوزویک بچاپ رسانده بحران مالی جهانی را یک 11 سپتامبر اقتصادی نامیده است. وقتی دیوید میلیبند وزیر خارجه از " سیاست ترس " سخن می گوید عمق بحران مشخص می شود. به هر حال امیدواریم و دعا می کنیم که این وضعیت نوید دهنده گشایش بعد از سختی و مصداق آیه " سیجعل الله بعد عسر یسرا" باشد . البته این را هم می دانیم که روایات متعدد زیادی است که تعیین وقت برای ظهور را نهی می کند. از جمله روایت فضیل ابن یسار از امام صادق علیه السلام که تعیین کنندگان وقت ظهور را دروغگو معرفی می کند ( کذب الوقاتون ) . اما طبیعی است که تعیین وقت با گفتن نشانه های ظهور و تطبیق احتمالی آن متفاوت است. برداشتهایم از این روایات به معنی توقیت و تعیین زمان ظهور نیست که از آن نهی شده است اما به هر حال کسی که در انتظار آمدن کسی باشد و چشم به راه به هرحال حتی اگر شبحی را از دور ببیند امیدوار می شود و خوشحال. خدا را چه دیدی شاید بحران مالی جهانی هم یکی از این شبحها باشد. اما نکته ای که در این فضا دلشکستگی و نگرانی ایجاد می کند اینست که شاید در این شرایط یاس آلود ما هم عمرمان به سر برسد و نتوانیم زمان ظهور را درک کنیم. از طرفی هم می گویم در هر حال در این فضا یکی از دو نیکی ( احدی الحسنیین) اتفاق می افتد. مهم اینست که بیاید . ماندن و یا رفتن من چه اهمیتی دارد و اگر رفتن من یک لحظه هم زمان موعود را نزدیکتر کند زهی سعادت :
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خم می سلامت شکند اگر سبوئی http://naghimokhtari.blogfa.com/post-67.aspx
----
آقای میر حسین فرمودند : من مشاور عالی آقای خاتمی بودم
امیر المومنین (ع)خطاب به مالک: بدترین وزرای تو کسی است که وزیر دولت جور قبل از تو بوده است!
رییس جمهوری در آغاز سخنان خود با بیان این که در خصوص چهار موضوع مهم با مردم سخن خواهد گفت از آنان سوال کرد شما از چه ساعتی در میدان امام حضور یافته اید؟
احمدی نژاد ساعتهای متوالی را ذکر کرد و مردم پیوسته میگفتند ساعت ??? و دوباره احمدی نژاد پرسید خسته شدید؟
و آنان گفتند خیر.
قابل توجه ممکن است اینهمه مشتاق از یزد آمده باشند!
رییس جمهوری در جمع مردم اصفهان گفت: میخواهم سوال کلیدی را بپرسم، چه کسی خسته است؟ و مردم پاسخ دادند: دشمن.
احمدی نژاد دوباره گفت: میخواهم بشنوم کی خسته است؟
و مردم بار دیگر یکپارچه فریاد زدند: دشمن
البته کسانی هم که سرسختانه برای پیروزی در انتخابات و رقابت با احمدی نژاد تلاتش می کرند هم خسته اند و دلشکسته!
** زمانی که در جمع مردم اصفهان احمدی نژاد از کاهش مصرف بنزین در دستگاههای دولتی از ????? هزار لیتر به ? ????هزار لیتر خبر داد به شدت مورد تشویق مردم قرار گرفت و این تشویق برای لحظاتی ادامه یافت.
آیا این مردم فراموش خواهند کرداسرافهای میلیونی و میلیارد ی دولت قبل را؟
او در انتخابات خودش هم هزینه ای نکرد...
اکثر جمعیتی که در مسیرهای منتهی به میدان امام شهر اصفهان به استقبال رییس جمهور آمده بودند نامههایی را در دست داشتند و تلاش میکردند آنان را شخصا به رییس جمهوری بدهند و گروهی که موفق به این کار نشدند پس از پایان مراسم این نامهها را به همراهان و محافظان آقای احمدی نژاد دادند.
راستی مگر دیدار با او ممکن است؟ مگر به نامه ها ترتیب اثر داده میشود که اینچنین روز به روز این نامه ها افزایش می یابد؟؟؟
داریوش قنبری سخنگوی فراکسیون اقلیت مجلس در گفت و گو با یاری نیوز رای مردم را قابل خرید و فروش دانسته و مدعی شده است دولت در این مسیر حرکت میکند.
این را ندیدیم ولی دیدیم در انخابات های قبلی چقدر موبایل دادند سن رآی دهندگان را پایین آوردند ولایت را دوستی معنی کردند و ...
اولین بزرگراه دو طبقه در کشور با حضور رئیسجمهور در اصفهان افتتاح شد.
به گزارش فارس، فاز اول و دوم اولین بزرگراه دو طبقه کشور به نام بزرگراه امام خمینی (ره) عصر امروز در اصفهان افتتاح شد.انجام این پروژه که در اواخر سال 86 ساخت آن آغاز شد 500 میلیارد ریال هزینه داشته است.
این بزرگراه دو طبقه به طول سه هزار و 600 متر و عرض 23 متر در طول یک سال و 5 ماه ساخته شده است و قرار است عملیات اجرایی فاز سوم آن به طول 3 هزار متر نیز در سال جاری آغاز شود.
حالا شما بگویید این خدمت را برای این کرده که باز هم به او رای دهند!
ایران دیپلماسی: حسن روحانی بعد از دیدار تعدادی از حامیان انتخاباتی خود با یکی از شخصیتهای نظام رسما حضور خود را در انتخابات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد.
پیش به سوی اجماع!
احمدینژاد تأکید کرد: در اردوگاه خداپرستان، یأس، شکست و خستگی معنا ندارد.
پس رقبای خسته ات ...
میرحسین در پاسخ به سؤالی در مورد اجماع اصلاح طلبان بر روی کروبی هم می گوید: کروبی در میان مردم رای ندارد.
البته 50000 تومان شاید آرایی داشته باشد!
محسن آرمین عضو مرکزیت سازمان مجاهدین (انقلاب) سهم خواهی این حزب از موسوی را تکذیب کرد و گفت: ایشان حق دارند وقتی به قدرت رسیدند به عنوان یک سیاستمدار از هیچ یک از کانون های قدرت و گروه های فشار تمکین نکند
همنطور که خاتمی تمکین نکرد !!!!!!!
بی بی سی انگلیس نگران آشفتگی و سردرگمی مدعیان اصلاحات در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری است.
برای شوره ی سر میدونم چی خوبه و برای دلشوره نه!
10 پرسش از مهندس میرحسین موسوی
آقای میر حسین موسوی که به عنوان نامزد ریاست جمهوری پا به میدان گذاشته است اخیرا در پاسخ به اظهار لطف خاتمی مبنی بر کنار رفتن به نفع وی اظهار داشت که سال ها افتخار می کردم که شما رییس جمهور ما هستید ودر تازه ترین اظهاراتش خطاب به آقای هاشمی نیز گفته است از حمایت شما افتخار می کنم . در جمع اعضای ستادش نیز نکاتی متذکر شده که قابل تامل است . ضمن احترام کامل به ایشان و اظهار خوشحالی از این که پس از 20 سال عزلت نشینی سیاسی باز به عرصه آمده، برای روشن شدن افکار عمومی چند سؤال اساسی دراذهان تداعی می کند.
1) دلیل استعفای شما از نخست وزیری در شهریور سال 67 چه بود؟چه اتفاقی افتاده بود که بدون اطلاع امام و رییس جمهور وقت، آیه الله خامنه ای از سمت خود کناره گیری کردید ؟آن چه در نامه امام اشاره شده گلایه جنابعالی از مجلس به خاطر عدم تایید همه وزرا ی کابینه باعث این استعفا شده است {شایان ذکر است بر اساس قانون اساسی، پیش از باز نگری در صورت تشکیل مجلس جدید، دولت مظف بود مجددا برای کابینه خود رای اعتماد بگیرد که این شرط در متمم قانون اساسی حذف شده است . زمانی که مجلس سوم تشکیل شد با این که گرایش اکثریت مجلس چپ(هوادارانش) بود ولی میر حسین نتوانست برای همه وزرای کابینه اش رای اعتماد مجدد بگیرد از این رو دراعتراض به عملکرد مجلس بدون اطلاع امام و رییس جمهور وقت، آیه الله خامنه ای، استعفا کرد که مورد اعتراض شدید امام قرار گرفت امام طی بیانیه ای خطاب به میرحسین فرمودند:" جناب آقاى موسوى، نخست وزیر محترم.
نامه استعفاى شما باعث تعجب شد.حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالاى نظام را در جریان مىگذاشتید.در زمانى که مردم حزب اللَّه براى یارى اسلام فرزندان خود را به قربانگاه مىبرند چه وقت گله و استعفا است. شما در سنگر نخست وزیرى، در چهارچوب اسلام و قانون اساسى، به خدمت خود ادامه دهید. در صورتى که نسبت به بعضى از وزرا به توافق نمىرسید، چون گذشته عمل مىشود. این حق قانونى مجلس است که به هر وزیرى که مایل بود رأى دهد.تعزیرات از این پس در اختیار مجمع تشخیص مصلحت است، که اگر صلاح بداند به هر میزان که مایل باشد در اختیار دولت قرار خواهد داد.همه باید به خدا پناه بریم؛ و در مواقع عصبانیت دست به کارهایى نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند.مردم ما ازاین گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیدهاند، این حرکات هیچ تأثیرى در خطوط اصیل و اساسى انقلاب اسلامى ایران نخواهد داشت." صحیفه نور، ج21، ص: 124
براستی جنابعالی که در آخرین سال نخست وزیری تان آن هم در آن شرایط بحرانی که به تازگی ایران قطعنامه را پذیرفته بود به خاطر عدم تایید یکی دوتن از وزرایتان بدون اطلاع امام ورییس جمهور استعفا داده اید در صورت رییس جمهور شدن با مجلس هشتم چگونه تعامل خواهید کرد ؟ آیا اگر مجلس با شما نیزهمانند دکتر احمدی نژاد برخورد کند هر هفته چند بار استعفا خواهید داد؟! آیا با این روحیه می توان عنان کشوری در دست گرفت که مجلس آن این گونه با رییس دولت برخورد می کند ومجمع تشیص مصلحت، آن گونه ؟ آیا در صورتی که جنابعالی پیروز شوید ورییس مجمع تشیص مصلحت و جریان ایشان رسما از پایان پذیرفتن مدارا سخن بگوید وبه هر مناسبتی به شما حمله کند چه خواهید کرد ؟ در برابر بیش از 40 هزار سیاه نمایی وبیش از 3000 تخریب که نسبت به دولت نهم انجام شده اگر یک دهم این حجم نسبت به دولت جنابعالی صورت گیرد چه عکس العملی از خود نشان خواهید داد؟
2) همان طور که خود بهتر می دانید آیه الله خامنه ای در دور دوم ریاست جمهوری اشان بر تغییر جنابعالی تاکید داشتند ودلیل آن را عدم کارآمدی شما وکابینه اتان می دانستند"هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود در این خصوص مینویسد: «آیتالله خامنهای تمایلی به نامزد شدن مجدد نداشتند و با اصرار ماها و نیز خواست امام پذیرفتند و همان موقع نظرشان را راجع به کابینه گفتهاند و اکنون حجت دارند، ولی نمیخواهند از نظر امام تخلف کنند... نظر آقای خامنهای این است که این ها خوب کار نکردهاند و جایز نیست دوباره مأمور تشکیل کابینه شوند...." ود رنهایت با نامه نگاری135 نفر از نمایندگان به حضرت امام ره با بیان این که "جریانى خاص و گسترده و طیفى معلوم و مشخص، تغییر دولت را حمایت و همراهى مىکند" تهدید کردند که "چون دولت جدید تجربه و تلاش و امکانات فراوانترى ندارد و از داشتن اکثریتى قاطع در مجلس و بین مردم برخوردار نیست، به موفقیتهاى لازم دست نخواهد یافت و در نتیجه کشور دچار بحران مى شود." پس از این نامه نگاری، اظهار نظر محسن رضایی مبنی بر ضرورت ابقای جنابعالی وآسیب دیدن جنگ در صورت تغییر دولت، نیز در معرفی مجدد شما به مجلس مؤثر بود. البته روشن بود که امام برای حفظ وحدت در آن شرایط جنگی وبحرانی که جنگ در راس امور می دانستند برغم قولی که به آیه الله خامنه ای داده بودند که خود بر انتخاب نخست وزیر تصمیم بگیرند، با این فشارها یی که از سوی جریان مقابل صورت می گرفت از شخصیتی ولایت پذیر ی مثل آیه الله خامنه ای بخواهند کوتاه بیایند تا در این شرایط کشور دچار بحران نشود. اکنون فکر می کنید پس از 20 سال کنار بودن از کار اجرایی، در شما توانایی اداره مطلوب کشور ایجاد شده باشد که معظم له در جایگاه رهبری از شما رضایت داشته باشند ؟
3) جنابعالی در شرایط جنگی مسؤولیت اجرایی کشور را به عهده داشتید؛ شرایطی که کشور با روش کوپنی اداره می شد و همه چیز در کنترل دولت بود؛ مردم حتی برای گرفتن سیب زمینی نیز باید ساعت ها در صف می ایستادند. در آن زمان مردم به خاطر شرایط جنگی همه سختی ها را تحمل می کردند و دم بر نمی آوردند ولی امروز شرایط تغییر کرده اگر در زمستان 30 درجه زیر صفر قیمت گوجه افزایش یابد وزیر را به مجلس فرا می خوانند و از رییس جمهور توضیخ می خواهند؛ در مطبوعات تیتر اول می شود و مردم هم برایشان قابل تحمل نیست. فکر می کنید با آن تجربه آن دوران می توان امروز کشور را اداره کرد. البته پر واضح است که دیگر مردم بعد از گذشت 30 سال از انقلاب حاضر به پذیرش آزمون و خطای مسؤولان نیستند.
4) در اظهاراتی که در جمع اعضای ستادتان داشتید فرموده بودید :« ما همه امسال دور هم برای تغییر اساسی جمع شده ایم. میل به تغییر از روی هوا و هوس نیست. بلکه به دلیل نیازی است که احساس می کنیم کشور به آن دارد. افرادی که به این مساله فکر می کنند و در این جا حضور دارند چنین چیزی را در ذهن دارند که روندها، روندهای مناسبی برای پیشرفت کشور نیست و خطراتی متوجه کشور است و برنامه هایی که اجرا می شود، شایسته خواسته های به حق مردم نیست. آن چه که باعث این حرکت شده است و ما دور هم جمع شده ایم، این است که حرکت ها متناسب با عظمت انقلاب و اهدافی که انقلاب اعلام کرده است و ظرفیت هایی که انقلاب ایجاد کرده، نیست و چه بسا انحرافاتی هم در این رابطه وجود داشته باشد.» .» لطفا بفرمایید آیا در شرایطی که کارگزاران و حزب مشارکت عنان کشور را در دست داشتند روند را برای پیشرفت کشور مناسب تر می دیدید که برغم دعوت های مکرر برای حضور در صحنه انتخابات احساس وظیفه نمی کردید؟ آیا وقتی که در 8سال دوران به اصطلاح اصلاحات در سایه سار جامعه مدنی که جنابعالی در نامه اخیرتان به آقای خاتمی به آن افتخار کرده اید! مهمترین ارزش های اسلام و انقلاب مورد تهاجم قرار گرفت،تظاهرات علیه خدا جایز شمرده شد، استیضاح امام زمان (عج) در ملا عام از سوی دبیر کل حزب مشارکت در دستور کار قرار گرفت، امام حسین (ع) خشونت طلب خوانده شد، افکار امام از سوی اکبر گنجی عضو حزب مشارکت، قدیمی و کهنه و شایسته موزه تاریخ دانسته شد، جامعه مدنی به جای جامعه ولایی ومهدوی نشست، انقلاب از مسیر خودش منحرف شد یا اکنون که شعارهای امام و انقلاب در بلندترین تریبون سیاسی جهان، سازمان ملل، توسط رییس جمهور عزیزمان به گوش جهانیان می رسد ونسیم روح بخش اسلام ناب امام فضای جهان را آکنده از عطر وجود خود ساخته است؟ آیا زمانی که در سایه سیاست های منفعلانه دولت اصلاحات تمامی سایت های هسته ای ما در زیر دوربین های آژانس مهر و موم شده بود و کشورهای زورگوی اروپایی و آمریکا اجازه داشتن حتی 3سانتریفیوژ را به ما نمی دادند واز این بدتر حتی دانشمندان هسته ای ما را از تحقیق و مطالعه در این باره محروم کرده بودند کشور ، در حال پیشرفت بود یا اکنون که در سایه ایستادگی و مقاومت دولت نهم بویژه شخص دکتر احمدی نژاد به غنی سازی اورانیوم رسیده، هزاران سانتریفیوژ در اختیار داریم؟ آیا جز این است که دستیابی به ماهواره امید و تکنولوژی موشک پرتاب ماهواره قبل از کره شمالی که سال ها در این زمینه کار کرده است با برنامه ریزی و مدیریت دولت نهم به دست آمده است؟ پیشرفت های شگرف در حوزه بهداشت و درمان که بر کمتر کسی مخفی مانده است در تاریخ ملت ایران بی نظیر است. در صنایع دفاع نیز با دستیابی به پیشرفته ترین سلاح های موشکی، قایق های پرنده و.... دشمن را در تمایل به حمله نظامی به ایران نا امید کرد. در تولید سیمان که ساعت ها وقت مردم را در صف نصفه شب تا به صبح می گرفت به جشن خود کفایی رساند. فولاد نیز که یکی از عمده ترین مواد اولیه کارخانه های ما را تشکیل می دهد، با رسیدن به مرز 18 میلیون تن که 8 میلیون آن مربوط به این دولت است، بزودی کشور را به خود کفایی می رساند.آقای موسوی! قرار بود طبق وعده ای که به اعضای ستادتان داده اید انصاف را رعایت کنید واز تخریب دیگران بپرهیزید، ولی چه شده است که در همان جمع از جاده انصاف خارج شده، با نادیده گرفتن پیشرفت های دولت نهم سخنان خود را با تخریب آغاز کرده اید؟!
5) در ابتدا قبل از ورود به عرصه انتخابات، جنابعالی را به اصول گرایی نزدیک تر می دانستم ولی با نامه ای که خطاب به آقای خاتمی نوشته اید بسیاری از حقایق روشن شد؛ در این نامه آمده است" برای سالها به عنوان یک شهروند از این که شخصیت عزیزی چون شما ریاست این جمهوری را برعهده گرفته است، لذت میبردم و به آن افتخار میکردم زمانی که نسل نوخاسته تلالو آرمانهای خود را در آن چهره ملاقات میکرد و به هیجان میآمد به همراه آنان خود را جوان میدیدم. این احساس همچنان که هنوز با آنان باقیمانده است با اینجانب نیز هست و ذخیرهای است برای اسلام و انقلاب و سعادتی که مردم ما به راستی مستحق آنند. بسیار تاسف خوردهام که مخالفان چگونه میتوانند نقشی را که در بزنگاهی خطیر از انقلاب اسلامی برای اصلاحطلبی برعهده گرفتید نبینند و یا موافقان با امید افزایش مطالبات از تاکید بر دستآوردهای بزرگی که داشتهاید چشمپوشی کنند، تا جایی که فضا برای غفلت از آنها باز شود؛ غفلت نه فقط از کامیابیهای دورانسازی که درکشان به مرور زمان و یا نگاههای عمیق نیاز دارد که حتی حقیقت روشنی چون نقش دولت شما در انشای پیشرفتهای بدست آمده در زمینه انرژی هستهای و یا ارتقای موقعیت جهانی نظام و کشور.
خود میدانید که اینجانب چون شما راه درست را اصلاحات همراه بازگشت به اصول، و نیز پیرایش و نوزایی در این مسیر تلقی میکنم و اگر مختصات زمانه ایجاب نمیکرد برای تداوم این طریق کسی را مناسبتر از پایهگذار آن نمیدانستم." مطالب فوق و حمایت صریح حزب مشارکت از جنابعالی، موضوع را بر مردم آشکار کرد که سکوت شما در سال های سیاه به اصطلاح اصلاحات از سر رضایت و باورمندی آن راه انحرافی بوده است و همان طور که اظهار داشته اید هنوز هم به آن افتخار می کنید!
6) در نامه به آقای خاتمی "پیشرفت های بدست آمده در انرژی هسته ای و ارتقای موقعیت جهانی نظام و کشور "را از ثمرات دوران ریاست آقای خاتمی دانسته که "درکشان به مرور زمان و یا نگاههای عمیق نیاز دارد"! براستی به این جملاتی که نوشته اید باور دارید یا فقط در راستای تبلیغات انتخاباتی به خامه قلم در آورده اید؟! این در حالی است که خود حضرت عالی در جمع اعضای ستادتان اظهار داشته اید :«ما درسال های اخیر در مواردی که تلاش و ثبات مدیریت داشته ایم، پیشرفت خوبی کسب کرده ایم. تکنولوژی هسته ا ی و صنایع موشکی و سلول های بنیادی جزو آن ها هستند. سال گذشته سال رشد و شکوفایی این استعدادهایی بود که از طریق رهبری اعلام شده بود و پیشرفت های خوبی داشت و از کسانی که به این مساله کمک کردند باید تقدیر کنیم. از خود دولت هم که زحمت کشیده، باید تقدیر کنیم.» مردم سالاری( 15/1/88 ص3 ) این در حالی بود که در دولت آقای خاتمی به تعلیق، افتخار می شد و در مجلس ششم برای پذیرش تعلیق کامل هسته ای طرح سه فوریتی ارایه می گردید! در باره ارتقای جایگاه ایران در جهان نیز در سایه شعار غرب پسند گفتگوی تمدن ها حاصل نشد، چرا که در همان شرایط و در حالی که نامه ذلیلانه دولت اصلاحات مبنی بر آمادگی کامل جهت پذیرش تعلیق و خلع سلاح حزب الله لبنان ودست برداشتن از حمایت از فلسطین نوشته شد، آمریکا، ایران را محور شرارت خواند و همواره مورد تهدید اسراییل و آمریکا به حمله نظامی قرار داشتیم. ولی در سایه ایستادگی دولت نهم وسیاست تهاجمی به دشمن که بارها مورد تحسین مقام معظم رهبری قرار گرفته است و اقتضای روحیه حماسی ملت ایران است، سایه تهدید از سر ایران برداشته شد و ایران اسلامی به اوج عزت و اقتدار رسید که دیگر نه تنها قادر به تهدید ما نیستند بلکه سناتورها ی دموکرات آمریکا، دبیرکل اتحادیه عرب و دیگران بر این نکته اعتراف می کنند که نمی توان ایران را در منطقه به حساب نیاورد، تنها راه، مذاکره با ایران است .
7) طرح اقتصادی برای مهار تورم وکاهش بیکاری که به اعضای ستاد ارایه شده از این قرار است :« حمایت از تولید داخلی و صیانت از اقتصاد ملی در مقابل بحران بزرگ اقتصادی جهان قویا دنبال خواهد شد. تورم و بیکاری از مشکلات اساسی اقتصاد کشور است که تنها با عزم ملی و تلاش دولت و کمک مردم عزیز می توان بر آن ها غلبه کرد." سپس برای جلب آرای برنجکاران نیز به این نکته اشاره شده است" امروزه کار به جایی رسیده که در حالی که برنج کشاورزان در دست آن ها مانده، برنج پاکستانی و هندی در شمال کشور خرید و فروش می شود و پسته آمریکایی کم کم به بازارهای داخل راه پیدا می کند." پس از آن با تعمیم ادعای فوق به محصولات صنعتی اظهار داشته اید" اکنون می توانید حدس بزنید که در مورد محصولات صنعتی وضع چگونه است." اولا دادن یک طرح کلی مبنی بر این که اقتصاد کشور تنها با عزم ملی وحمایت از تولید داخلی حل می شود امری بدیع نیست، تقریبا همه این را می دانند. استراتژی دولت نهم نیز در این 4سال بر همین قرار گفته است درست به همین دلیل است که هم در محصولات صنعتی و هم در محصولات کشاورزی کشور مان رشد چشم گیری داشته است که از جمله آن ها می توان به صدور بیش از 100هزار خودرو به خارج از کشور اشاره کرد. شایسته است شخصیتی که خود را برای ریاست جمهوری نامزد کرده برای حل معضلات اقتصادی طرحی جامع ارایه کند و از کلی گویی و شعار بپرهیزد. و از تلاش ها و دستاورد های دولت کار و تلاش غفلت نکند. درباره اظهاراتی که در جهت دلسوزی برای برنجکاران داشته اید، مردم فراموش نمی کنند که در زمان دولت جنابعالی برنجکاران شمال، حق نداشتند برنج خود را با نرخ مصوب جز به دولت بفروشند! وجالب این که خروج هر محموله برنج به دون مجوز دولت از استان، قاچاق محسوب می شد! حتما یادتان هست که مسافرانی که از استان مازندران و گیلان بیش از 20 کیلو برنج سوغات می آوردند در ایست های بازرسی مصادره می شد! راستی اگر دولت اجازه واردات برنج را ندهد و برنج قیمت افزایش یابد جنابعالی و دوستانتان در باره گرانی این کالای استراتژیک چه قصیده هایی که نمی سرایند! لطفا به تیتر های روزنامه های سال گذشته مدعیان اصلاحات به هنگام افزایش قیمت برنج مراجعه کنید. محض اطلاع، دولت در چند روز گذشته تعرفه واردات برنج افزایش یافت تا نرخ برنج داخلی تعدیل شود.
8) در باره سیاست خارجی نیز با ذکر کلیاتی اکتفا کرده اظهار داشته اید" باید تحرک در حوزه سیاسی خارجی مان را گسترش دهیم و تمایل خود را برای تعامل با همه جهان با حفظ ارزش های خودمان اعلام کنیم. از هر نوع ماجراجویی و ایجاد حادثه چه در سطح دیپلماتیک و سطوح دیگر باید خودداری کنیم" این کلیات مورد قبول همه است؛ خوب است برای اجرای آن طرج عملیاتی وبرنعامه مشخص ارایه کنید. نکته دیگر این که اخیرا دادن نسبت "ماجراجویی" به دولت نهم در ادبیات جنابعالی و آقای محسن رضایی و دیگر دوستانتان باب شده است! در حالی که رهبر معظم انقلاب سیاست دولت نهم را مورد تاکید قرار داده و از سیاست های منفعلانه دولت اصلاحات به شدت انتقاد کرده، فرموده اند" هیچکس احتجاجى بر علیه دستگاه و نظام، نسبت به این ممشایى که آقاى رییسجمهور در باب مسئلهى هستهاى تشریح کردند، ندارد. راه همین است. ما آن راه دیگر را هم تجربه کردیم؛ روشن شد. البته روشن بود، حالا سندهاى اینها هم یک روزى انشاءاللَّه منتشر خواهد شد. کلمهکلمهى حوادث این روزهاى گوناگون ثبت و یادداشت و ضبط شده است؛ یک روزى در اختیار افکار این ملت قرار خواهد گرفت و انشاءاللَّه روشن خواهد شد که در این مدت چه گذشته است."( دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى (18/7/85)) مردم نیز تفاوت نگاه دولت ها را به خوبی می دانند.
9) جنابعالی با بیان این که «متاسفانه پنهان کردن اطلاعات تبدیل به یک تکنیک شده است»، گفته اید:« نظام اجرایی و اقتصادی ما واقعا به راه درست نمی رود مگر این که ما دست از این کارها برداریم. اطلاعات مربوط به نفت و قراردادهای نفتی باید برای مردم بازگو و گفته شود، حق مردم این است که از آن اطلاع داشته باشند. باید بدانیم مردم با حکومت و نظام دشمن نیستند ولی طالب صداقت و شفافیت هستند.» سپس افزوده اید" آن ها که فرنگ نشسته اند و محاسبات دقیقی دارند، یقینا می توانند محاسبه کنند که ما چقدر ذخیره ارزی داریم یا نداریم، ولی کارشناسان مسوول و دلسوز کشور و نمایندگان کشور و مردم ما به دلیل این که اطلاعات پنهانی و سری است، اطلاعی از آن ندارند. فقط صرف گفتن این که برای چند دوره دولت های بعدی هم ذخیره ارزی داریم که نمی تواند قانع کننده باشد" براستی دادن این اطلاعات به مردم فقط در این دولت می بایست انجام می گرفت یا در دولت های گذشته هم می بایست کسانی که شعار خود را "دانستن حق مردم است" قرار داده بودند برای مردم شفاف بیان می کردند؟ آیا در 8 سال دولت شما و دولت های 16 ساله آقایان خاتمی و هاشمی این اطلاعات به مردم داده شد که امروز این انتظار را از دولت نهم داشته باشیم؟ طبیعتا در آن هنگام اگر کسی چنین چیزی را مطالبه می کرد در پاسخش گفته می شد که ما نماینده مردم هستیم و آن ها به ما رای داده اند واعتماد دارند و نیازی به بیان اطلاعاتی نیست که دشمن از آن سوأ استفاده می کند. والبته این منطق درستی است چرا که اطلاعات دشمن اگر از سوی مقامات رسمی کشور تایید شود برای او بسیار نافع تر است ودانستن این گونه اطلاعات نیز چندان برای آحاد مردم سودی ندارد.ازجمله اموری که مایل به شفافیت آن هستیدآن است که "می خواهیم یک لیست و سندی به مجلس و ملت داده شود که ما حدود 270 میلیارد دلار پول نفت را کجا هزینه و صرف چه کردیم؟» یا یک میلیارد دلار از بودجه 86 که دیوان محاسبات مجلس ایراد گرفته در کجا هزینه شده است؟ در این موضوع هم این برای اولین بار است که در 30 سال انقلاب از دولت خواسته می شود که این اطلاعات دقیق را به مردم بدهند البته مسؤولان نظارتی که باید بدانند این اطلاعات را دراختیار دارند وجالب این که کسانی این اطلاعات را می خواهند که در دوره مسؤولیتشان حتی از دادن این گونه اطلاعات به مسؤولان مربوطه مشکل داشتند. آقای میر حسین! چگونه است که شما ایراد دیوان محاسبات مجلس به بودجه 86 که دولت در پی برطرف کردن ایراد آن است خوب توجه دارید ولی از واریز نشدن 6میلیارد دلار پول نفت به خزانه که همان دیوان محاسبات تذکر داده است غفلت می کنید ؟ آیا شفافیت د ریک جا مطلوب است ودر جای دیگر نامطلوب؟!
10) آقای میر حسین ! آیا احزاب افراطی مشارکت وسازمان مجاهدین و تجکیم وحدت را می شناسید و نسبت به مواضع آن ها در برابر امام و ارزش های انقلاب واقفید؟ آیا از نقش این گروه ها در زمین زدن آقای خاتمی اطلاع دارید؟ اگر دارید چگونه به حمایت این احزاب تن می دهید و اگر اطلاع ندارید باید در کفایت سیاسی شما تامل کرد.
0(به نقل از وبلاگ آقای روانبخش).
خاطراتی از 3 تیر به نقل از رجاء نیوز
اشک خبرنگار هندی برای سادهزیستی احمدینژاد
محمد باقر جوان بخت: در دور اول انتخابات نهم، به همراه همسرم برای رأی دادن به مسجد جامع نارمک رفته بودیم. در همین اثنا هم دکتر احمدینژاد که رأی خود را در یکی از صندوقهای همین مسجد انداخته بود، از مجسد خارج شد وبه سمت خانه خود در میدان 72 حرکت کرد. دوستان و خبرنگاران دور دکتر جمع شدند. یکی از خبر نگاران از دکتر در خصوص نتیجه انتخابات سؤال کرد. احمدینژاد هم با آرامش گفت هر چه خدا بخواهد، من راضیام.
همراهان دکتر در میدان جمع بودند. خبر نگاری را دیدم که هندی بود و برای یکی از شبکههای انگلیسی زبان کار میکرد. آمده بود از خانه مسکونی دکتر و محل زندگیاش گزارش تهیه کند از من به زبان انگلیسی پرسید میدانی خانه آقای احمدینژاد کجاست؟ من هم با اشاره دست، کوچه را که بنبست بود، نشان دادم. خیلی هم به انگلیسی تسلط نداشتم. گفتم اون ماشین سفید رنگ، پژوئه که میبینی ماشین احمدینژاد است که جلوی خونه پاک کرده. اما گویی خبر نگار باورش نمیشد و خودش رفت و درب خانههای همسایههای دکتر را یکییکی زد و از آنها سوال میکرد که این خانه و ماشین مال کیست؟ وقتی به صحت گفتههای من پی برد، متعجب شده بود و از سادهزیستی و منزل معمولی دکتر اشک در چشمانش حلقه زده بود.
سرود مردمی
سید علی. م: دور اول انتخابات تمام شده بود که در تبلیغات دور دوم، مردم شاهد ظلم و اجحافهای زیادی نسبت به دکتر احمدینژاد بودند. این مطلب دل ما را هم سوزاند و در روز دوشنبه 30 خرداد ماه بود، از روی پلهای بزرگراه بعثت می گذشتم که برگه تبلیغاتی سیاه و سفیدی، نسبتاً کوچک بر روی ستونهای پل نظرم را جلب کرد.
در حاشیه عکس دکتر نوشته شده بود: "عاشق خدمت و جهاد، ریشه کن فقر و فساد، موافق علم و سواد، محمود احمدینژاد" این جملات اولین جرقههای سرودن شعری بود که بعداً شنیدید و البته از ابتدا، هماهنگ با ملودی بار دبستانی سروده شد تا کارآیی مورد نظر را داشته باشد. این سرود با توجه به اینکه شعر آن خیلی زود آماده شد و 8 نفر از عزیزان نوجوان مسجد محل (مسجد بعثت افسریه) بسیار خوب آن را با ملودی یاردبستانی همخوانی کردند، فوراً آماده اجرا شد و روز سه شنبه در سالن حجاب اجرا گردید. آدرس دانلود سرود: http://hekmat110.mihanblog.com/extrapage/1
بلند کردن پوسترهای دکتر از تهران برای استانها
مسعود: در ستاد قم بودیم و از سراسر کشور مراجعه کننده داشتیم. طلاب به صورت خودجوش ستاد اعزام مبلغ درست کرده بودند. به ما مراجعه میکردند و ما دست از پا درازتر...
ما هر چه به ستاد تهران فشار میآوردیم، آنها می گفتند ستاد مردمی است و ما هم اقلام نداریم، باید خودتان تهیه کنید. خلاصه گذشت تا اینکه عدهای از جوانان ستاد قبول کردند که هر طور شده از تهران اقلام لازم را تهیه کنند. هر شب به تهران میرفتند و اقلامی با خود میآوردند و صبح به طلاب میدادند. یک بار در حال دادن اقلام به طلبههایی که عازم یکی از استانها بودند، رسیدم. به زیر پوستر نگاه کردم نوشته بود: ما جوانان نازیآباد تهران به احمدینژاد رأی میدهیم. گفتم اینکه زیرش نوشته نازیآباد تهران. با اشاره گفتند توضیح میدهیم.
وقتی طلاب راهی شدند، من را کناری کشیدند و گفتند شما فکر میکنی تهران هر روز به ما اقلام میدهد؟ چند بار به ستاد تهران گفتیم به ما اقلام ندادند. دیدیم اینطور نمیشود. یک مشورتی با دوستان کردیم و دیدیم دکتر در تهران شناخته شده است، لذا اشکال شرعی قضیه حل است. از آن به بعد هر شب میرویم تهران تا صبح، محدود عکسها و پوسترهای دکتر را از میادین بلند میکنیم و میآوریم به دست طلبهها میرسانیم. این جملات را با آنچنان حس پیروزی میگفتند که نمیدانستم باید بخندم یا با آنها برخورد کنم. در ذهن خودم تصور میکردم در وسط میدان یک استان دیگر، پوستری نصب شده که زیرش نوشته باشد، ما جوانان نازیآباد تهران به احمدینژاد رأی میدهیم...
شام فکری و خطر انقراض نسل مرغها
جعفریان: اصولاً همه بچه های ستاد دکتر به رقابت در عین رفاقت معتقد بودند. ما هم به همراه یک تعداد از رفقا که خیلی هم در خط بسیجیبازی نبودیم ولی دکتر را دوست داشتیم، به عشق دکتر به ستاد آمده بودیم و لاجرم به این شعار واقعاً معتقد بودیم: رفاقت و رقابت. از آنجا که از ایزولهشدن بسیار متنفر بودیم و سعی میکردیم با چشم باز تصمیم بگیریم، تلاش میکردیم استدلالهای همه گروهها را بشنویم.
مثلاً یک نفر در ستاد آقای هاشمی با آنها بحث میکرد به محض اینکه شام را میآوردند، یک پیامک میزد. ستاد دکتر را با احساس اینکه نیاز به تحقیق بیشتری داریم، ترک میکردیم. با بچهها میرفتیم استدلالهای ستاد آقای هاشمی را بشنویم. شام را که میخوردیم چون معمولاً نمیتوانستند قانعمان کنند، همگی با هم برمیگشتیم و برای ستاد دکتر کار میکردیم. اکثریت هم که خیلی مقید بودند و کارهای ما را نمیپسندیدند، از بس تخممرغ خورده بودند، بعضی مواقع با بچهها می گفتیم اگر انتخابات یک ماه دیگر طول بکشه، نسل مرغها منقرض میشه!
از دستمزد کارگر و طلاهای زن تا خواهش بزرگ اهل حق برای رأی به دکتر
وحید: بر حسب تکلیف شرعی و بنا به درخواست برو بچههای ستاد، در دور دوم انتخابات به یکی ازشهرهای استان کرمانشاه رفتم. خدا را شاهد میگیرم که بزرگترین دارایی ستاد در آن شهر، همان تعداد پوستری بود که از قم با هزار مکافات آوردیم و خود شهرستان چیزی نداشت.
ولی در ستاد مرکزی که در حاشیه پاساژ شهر بود، صداقتی موج می زد که باید بودید و میدیدید. از کارگری که شب آمد و با خجالت تمام، دستمزدش را جهت کمک به ستاد داد تا آن مردی که با تمام بغض و سوز و اخلاص، بعد از صحبتهای تحقیرآمیز نوبخت در شبکه 2، همه طلاهای زنش را آورد و بهصورت خصوصی در اختیار حقیر گذاشت تا در ستاد هزینه کنیم.
یک بار هم که برای تبلیغ به یکی از روستاهای اهل حقنشین رفتیم، بعد ازصحبتهای حقیر، یکی از بزرگان این فرقه، درنامهای با اظهار اینکه تا الآن در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده، از من که بهعنوان مبلغ و مسئول ستاد رفته بودم، عاجزانه خواهش میکرد که حتماً به احمدینژاد رأی بدهم!
بگذریم از اینکه نماینده شهر در بازار، مغازه به مغازه میگشت و برای آقای هاشمی رأی میگرفت ولی به برکت اخلاص عزیزان رنجدیده، بالاترین رأی این شهر مال دکتر بود.
احمدینژاد اولین رئیسجمهوری که شناختهشدهترین حامیاش خودش بود!
مهدی: اون جمعه خیلی خسته بودم. از صبح هرکسی رو با هر بهونه و توجیهی تونسته بودم، پای صندوق کشونده بودم. تا آخر شب هم از اینترنت اخبار رو دنبال می کرم. اما آخر شب هر کاری میکردم، خوابم نمیبرد. هرچند ته دلم روشن بود ولی بیخیالی هم نمی شد طی کرد. شاید یکی دو ساعتی از بامداد گذشته بود که خوابیدم.
بعد از نمازصبح دوباره یهکم خوابم برد اما 6 صبح نشده از خواب پریدم. هر چند میدونستم نتایج رسمی حداقل 5، 6 ساعت دیگه منتشر میشه اما برای دلخوشی هم که شده، گفتم یه سری بزنم اینترنت ببینم چی به چیه؟ اون روزا بازتاب یکی از منابع خبریم بود. صفحه که باز شد، شوکه شدم: "احمدینژاد ششمین رئیسجمهور ایران شد" دیگه تو پوست خودم نبودم. با تیتر اولین گزارش تحلیلی که اومد رو سایت هم خیلی حال کردم: "احمدینژاد اولین رئیسجمهوری که شناختهشدهترین حامیاش خودش بود!"
درد شیرین
مجتبی طبرستانیراد: اوون موقع قم زندگی میکردم. به واسطه کار پدرم که کارمند بود، همه اومده بودن تو میدون. همه خانواده ما هم تو ستادهای مردمی مشغول بودند. برادرهام، پدر و مادرم. من اصالتا اهل بابلام، زنگ زدم ببینم اونجا چه خبره، میگفتن هیچی نداریم، نه عکسی، پوستری، هیچی تصمیمیم گرفتم با رابطههایی که توی ستادهای قم و تهران داشتم، کمی پوستر و اینجور چیزا تهیه کنم و ببرم بابل. با هزار زحمت تهیه کردم با ماشین بابام بردم. خیلی ذوق کرده بودند، منم تصمیم گرفته بودم که تا آخر انتخابات اونجا بمونم.
حلقههای مردمی اونجا خوب شکل گرفت. ستاد مرکزی هم توی یه حسینیه بود. همه جور آدمی رو میشد ببینی. یه روز برای آوردن پارچه نوشتههایی برای خیرمقدم به دکتر برای سفرش به بابل سوار ترک موتور یکی از بچه ها شدم. حرکت کردیم که تو راه با یک پیکان تصادف کردیم. راکب چیزیاش نشده بود ولی من پایم شکست. رفتیم بیمارستان گچ گرفتیم. حالم گرفته شده بود که دیگه نمیتونستم زیاد فعال باشم. مرحله اول که تموم شد و دکتر موفق شده بود، دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم ستاد، اون چند روز رو اونجا موندم. دیگه درد پاهامو حس نمیکردم تا اینکه اون شب سرنوشتساز فرا رسید.
خبر اعلام شده بود. دکتر پیروز شده بود. گریه کردم و با اون پای شکسته با عصا پریدم توی خیابون. عکس دکتر رو چسیوندم به عصامو هی تو خیابون بلند میکردم.
صبح شده بود دیگه رفتم خونه و خوابیدم. بعد اینکه بیدار شدم تازه دیدم که بهواسطه فشاری که دیشب به پام آوردم، ورم کرده. خلاصه خیلی درد داشتم ولی دردر شیرینی بود. هنوز هم وقتی که هوا سرد میشه، کمی اذیت میکنه، اما برام شیرینه. چون میدونم این درد برای پیروزی دکتر و هدفهای پاکش بوده نه...
قبل از خردا 84، چه حال و هوایی داشتیم، حالا چگونهایم؟
رضا: "در این خاک، در این مزرعه ی پاک؛ به جز مهر، به جز عشق ولایت؛ دگر هیچ نکاریم" جالبترین و به نوعی گیراترین شعاری بود که از زمانی که وارد جریانات سیاسی شده بودم، شنیده بودم.
خوب یادم هست، پاییز 83 بود که با برخی از دوستان دربارهی رئیسجمهور بعد از آقای خاتمی، صحبت میکردیم. یکی میگفت: «با این وضعی که درست کردند و با این تغییراتی که در ارزشها دادهاند، اگر مایکل جکسون هم کاندیدا شود، ملت به او رأی میدهند.» شاید الآن این حرف عجیب باشد ولی خدا شاهد است که از آن زمان تا انتخابات، عزا گرفته بودم که خدایا، چه میخواهی بر سر این مملکت بیاوری؟! پس انقلاب چی؟ اینهمه زحمات امام(ره) چی؟
آرزوی قلبیام این بود که ای کاش میشد قانون اساسی را تغییر داد تا "آقا"، هم رهبر باشند و هم رئیسجمهور. در مخیلهام هم نمیگنجید که شاید فردی پیدا شود و اوضاع تغییر کند. در حال و هوای دعا برای این موضوع بودم -شرایطی شبیه ریاست جمهوری آقا- که ناگهان حوالی عید 84، از طرف روزنامهی شرق، پروژهی حضور آقای رفسنجانی در انتخابات کلید خورد. انگار همهی غمهای زندگیام را چند برابر کرده باشند و همه را یکجا بر من وارد کرده باشند. داشتم میشکستم؛ البته ناگفته نماند که اولش اصلاً باورم نمیشد. اما آن موقع، هنوز هم به لحاظ سیاسی بچه بودم؛ حالا هم هستم. اما آنموقع، بچهتر! همین آمدن و نیامدنهای امروز شاگرد ایشان را، خود استاد، بسیار بهتر از شاگرد، اجرا میکرد و حتی گافهایی را که امروز، شاگرد، میدهد هم نمیداد؛ بهطوری که تا روز ثبت نامش، هنوز خیلیها میگفتند نمیآید. اما آمد.
الآن که نگاه میکنم، نه به خاطر خاطرهنویسی، بلکه به خاطر شکر نعمتی که خدا به ما و این انقلاب، ارزانی داشته، این کار را میکنم؛ سال 76، مننمی توانستم رأی بدهم، چون متولد شهریور 61 هستم، اما سال 80 هم میتوانستم رأی بدهم، به آن آقایی که رئیس شد، رأی ندادم. اما مجبور شدم جلوی همکلاسیهای دانشگاه، از ترس اینکه بایکوت نشوم، به دروغ بگویم که به او رأی دادهام. اما خدا شاهد است که علیرغم اینکه در آن سالها هم به لحاظ ظاهری، چهرهی موجهی نداشتم و حتی با خیلی از خاتمیچیهای انجمن اسلامی هم دمخور بودم و با آنها اردو میرفتیم -که خدا از سر تقصیرات و معاصیِ این اردو ها بگذرد- بازهم وجدانم اجازه نداد که به این فرد رأی بدهم. درست که ژیگول شده بودم، اما هنوز هم آن غربت نگاه "آقا" را میفهمیدم؛ آن دردی را که در تکتک سخنرانیهایشان، روی همهی وجود ایشان، فشار میآورد، میدیدم. اما کاری از دستم بر نمیآمد و من هم با سکونم و با رکودم و با رخوتم، علیرغم میل باطنیام، داشتم به جریان دومخرداد، کمک میکردم. اما رفتارمان، هیچ خاصیتی برای جبههی حق نداشت.
اینقدر فضا سنگین بود که در یکی از اردوهای انجمن اسلامی که به شمال و دریاچهی ولشت رفته بودیم و من ایستادم به نماز، همهی نگاهها به سمتم برگشت؛ اََه، این نماز می خواند. شما بگویید، در چنین فضایی، اصلاً میتوان امیدوارانی پیدا کرد؟ آنها که آنموقع درست فهمیدند و آمدند در میدان و گفتند، اینطور نمیشود، نمیتوان دست روی دست گذاشت. همه چیز دارد به هم میریزد -البته منظورم،انحراف انقلاب نیستها! انقلاب، صاحب دارد و صاحب، آرام آرام، آن را به جلو میبرد- منظورم فضای فکری و ارزشی مردمان بود که از ارزشهای الهی، به سمت ارزشهایی سوق داده شده بود که امروز بعد از سالها که محققین، تعدادی از آنها را ریشهیابی کردهاند، به برخی از خاستگاههای مخوف آنها پی بردهاند -زحماتی که امثال آقای عباسی کشیدهاند و...- که تازه داریم میفهمیم که خدا، چه انحراف بزرگی را با چه صحنهآرایی زیبایی، هم اصلاح کرد و هم بانیان آن انحراف را از حول و هوش انقلاب، زدود؛ بهطوری که با قلمه زدن و سایر روشهای باغبانی هم، این شاخ و برگهای زائد هرس شده را، دیگر نمی توان به انقلاب، پیوند زد. الحمدلله. الحمدلله. الحمدلله.
یک تحریمی که میخواست به احمدینژاد رأی دهد!
م. ا: شب مرحله دوم انتخابات در خیابان فرشته بودم. خانوادهای حیاط منزل خود را برای تبلیغ دکتر احمدینژاد اختصاص داده بودند و میز چیده بودند و از مردم با شیرینی و شربت پذیرایی میکردند و سر میزها بین میهمانان بحث و گفتوگو انجام میشد و...
آن شب خانم و آقایی حدوداً 60 ساله به آن جا آمدند و سر میز ما نشستند. سر صحبت که باز شد، آن آقا میگفت من قبل از انقلاب مسئولیتی در دولت داشتم و بعد از انقلاب هم تاکنون اصلاً رای ندادهام و همه انتخاباتها را تحریم میکردم، اما قصد داریم در این دوره به خاطر حضور احمدینژاد شرکت کنیم.
آنها علیرغم نظرات خاص خود، جذب ادبیات و دیدگاه مردمی دکتر شده بودند.
واسه کی تبلیغ میچسبونی؟
مهدی: از نیمه شب گذشته بود که داشتیم دور میدان جمهوری اسلامی رو با عکس دکتر پر می کردیم. چشمتون روز بد نبینه یهو یه سیاهی (شبیه به پارسی کولا!) از میون شمشادها اومد بیرون. یه پیرمرد بود که با غضب وصفناشدنی و فریادی استوار گفت: داری واسه کی تبلیغ می چسبونی؟ تو این فکر بودم که "هنوز که به پایان وقت تبلیغات یه روزی مونده و اینجام که تبلیغ ممنوع نیست." اما اینا رو که به اون نمی شد گفت. بنابراین دست و پامو جمع گردم و ترسون ترسون گفتم: احمدینژاد. منتظر یه سیلی آبدار موندم. دیدم خبری نشد.
پیرمرد این دفعه با لحن آروم و مهربونی گفت: ادامه بده عزیزم، خسته نباشی...
علت رأی دادن به احمدینژاد
سید یعقوب حسینیان از یاسوج: من در سال 83 در تهران دوران خدمت سربازی را میگذراندم تا اینکه به ایام فاطمیه رسیدیم و در مراسم روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در میدان حضرت ولی عصر(عج) تهران همه هیئتهای تهران مانند مراسمات عاشورایی برای اولین بار جمع شدند و در آنجا به عزاداری حضرت صدیقه کبری(س) پرداختند.
بعد از پایان مراسم مشاهده کردم که مردم دور فردی را احاطه کردهاند. رفتم ببینم که چه کسی است؟ گفتند این آقای احمدینژاد شهردار تهران است. برای اولین بار بود که او را از نزدیک میدیدم. وقتی دیدم که مردی از جنس مردم اینطور با تواضع با مردم صحبت می کند، مهرش به دلم نشست تا اینکه انتخابات ریاست جمهوری 84 رسید و 3نفر از جریان اصولگرایی ثبت نام کردند و ما هم گیج شدیم که به کدام رأی بدهیم تا حداقل جریان اصولگرایی شکست نخورد.
بهعنوان ناظر شورای نگهبان در شهر یاسوج برای صندوق شماره 2 انتخاب شدم. از صبح روز رأیگیری خدا را شاهد میگیرم که هر چه میخواستم به یکی از این سه تن، رأی بدهم فقط گیج و منگ بودم و تا ساعت 5 عصر در این حالت بودم تا اینکه برگ رأی گرفتم و آن لحظهای که میخواستم رأی بدهم فقط به این خاطر به احمدینژاد رأی دادم که آن صحنه حضورش در مراسم روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به یاد آوردم و پیش خودم گفتم مگر با این تکثر کاندیداهای اصولگرایان ما پیروز می شویم؟ پس بهتر است که به خاطر مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) به او رأی بدهم.
این هم شد تبلیغات؟
مهدی شفیعی: در زمانی که هیچ کس باورش نمیشد که دکتر رأی بیاورد وخیلی از افراد بهاصطلاح اصولگرا در ستاد تبلیغاتی یکی از کاندیداها هزینههای میلیاردی میکردند، برای سر زدن به رفقا به ستاد دکتر در میدان جمهوری رفتم، درآنجا دیدم تعدادی جوان در حال نوشتن جملات دکتر بر روی کاغذ بودند و آنها را به مردمی که برای پخش تبلیغات دکتر میآمدند، میدادند. با خودم گفتم آیا این تبلیغات در برابر بمباران تبلیغاتی دیگر کاندیداها تأثیری دارد؟
فردای آن روز نزد یکی از بزرگان که شاگرد شیخ رجبعلی خیاط است، رفتم و در مورد انتخابات از ایشان سؤال کردم، فرمودند بروید برای احمدینژاد تبلیغات کنید، انشاءالله رأی میآورد تا به به داد مستضعفین برسد. بعد از آن دلم قرص شد و شب آخر تبلیغات تا صبح با رفقا مشغول تبلیغات بودیم.
استرس توأم با نذر
آتنا: اول اینکه 4 ساله که یک عکس از بزرگ مرد تاریخ اخیر ایران را در کیف خود به یادگار همراه دارم.
دوم: روز شمارش آراء تقریباً از ساعت 8 صبح تا پایان وقت شمارش که ساعت آن را به خاطر ندارم، مدام پای تلویزیون راه رفتم و صلوات فرستادم. نذر کردم تا اینکه اعلام شد دو تن از نامزدهای انتخابات به دور دوم رفتند. من نفس راحت کشیدم و مطمئن بودم، دور دوم، دوره طلایی آقای منادی مهر است.
امید بخشترین پیامک
همایون سلحشور فرد: ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همه برای هاشمی در حال تبلیغ هستند، اما بهراستی تقدیر خداوند چیست؟
این امید بخش ترین پیام کوتاهی بود که از دوستان خود زیر آتش سنگین ناجوانمردانه ترین تخریب و تهمت و توهین به کاندیدای مورد علاقهمان بین دو مرحله انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 دریافت کردم.
متأسف نیستم برای آنها که عریان و شفاف نیات پلید خود را رو کردند و نشان دادند برای رسیدن به هدف خود حاضرند از هر وسیله نامشروعی استفاده کنند و حتی پا روی ادعاها و اعتقادات خود بگذارند.
روزی با تخریب و به لجن کشیدن آقای هاشمی (مانند انتخابات مجلس ششم) و روزی با حمایت از هاشمی و ترسیم چهرهای خشن، متحجر و بیسواد از یک استاد دانشگاه و خدمتگذار مردم در شهرداری تهران.
ولی متأسفم از آقای هاشمی. چرا که افرادی هم لباس ایشان به ما آموخته بودند که حرمت مؤمن از پرده کعبه بالاتر است و هتک او از هتک پرده کعبه گناهش بیشتر است.
در بین دو مرحله انتخابات ریاست جمهوری سال 1384، هر کجا که ستاد انتخاباتی ایشان بود، این جمله به صورت بزرگ و درشت به چشم می خورد: برای جلوگیری از وحشت و خشونت به هاشمی رأی می دهیم. ولی متأسفانه آقای هاشمی نه تنها طرفداران خود را از این قبیل شیوههای زشت و زننده باز نداشت، نه تنها ابراز شرمندگی و تأسف نکرد، نه تنها لااقل اعلان برائت نکرد، بلکه چنان ژست مظلومانهای گرفت که گویا طرف مقابل، شخصیت او را هتک کرده است.
برخی توجیه میکنند که شاید ایشان خبر نداشته و من می گفتم: کسی که کنترلی روی طرفداران و زیر دستانش ندارد، چگونه میخواهد مملکت را اداره کند و به آنها مسئولیت بدهد بدون هیچ اشراف و نظارتی روی آن ها؟
متأسفم برای روزنامه جمهوری اسلامی که تا قبل از آن چنان از ارزش ها و اصول انقلاب دم میزد که ما آن را مقدسترین روزنامه میپنداشتیم، اما در آن مقطع زمانی برای نیل به هدف خود و دفاع از کاندیدای مورد نظر خود، زشتترین ضد ارزش (هتک شخصیت یک مؤمن) را مرتکب شد.
یک اظهار تأسفی هم برای آقای قالیباف عرض کنم که طرفداران ایشان برای جلب آراء جوانان، از چهره نوجوانان بزککرده تماشاچی فوتبال استفاده ابزاری نمودند.
و العاقبة للمتقین
صف شلوغ خرید سی.دی در مسجد سید
مهدی زارعان: باعرض سلام بنده حقیر عضو شورای اسلامی شهر دولتآباد اصفهان، یک شب در خیابان مسجد سید بودم، از مردم شنیدم همان شب آقای احمدینژاد به اصفهان می آید و مسجد سید سخنرانی دارد. هیچ شناختی از وی نداشتم.
نزدیک نماز مغرب وعشا بود، درب مسجد سید دیدم خیلی شلوغ است. رفتم جلوتر دیدم مردم همه دارند سی دی تبلیغاتیاش را خرید میکنند. با خود گفتم سی دی دیگر کاندیداها به صورت مجانی به مردم داده می شود و مردم بیرغبت می گیرند چطور مردم با این جمعیت صف خرید سی دی تشکیل داده و با اشتیاق پول میدهند؟
بنده هم تصمیم گرفتم یکی از آن سی دی ها را بخرم و سخنرانی آقای دکتر را هم شرکت کنم. هنگام نماز مغرب عشا نماز را در مسجد سید خواندیم و بنا بود ساعت 9 شب ایشان بیاید اما مردم تا ساعت 11:30 شب ماندند تا آمد و در این چند ساعت با شور و اشتیاق شعار میدادند. کم کم مهرش به دلم نشست تا اینکه وارد مسجد شد. صحبتهای دلنشینش بوی عدالت می داد از آن شب تصمیم گرفتم با ماشین ژیانی که داشتم با تمام وجود برایش تبلیغات کنم و عکسهایش را دور تا دور ماشین ژیانم زدم و افتخار می کردم.
به امید اینکه با یاری خداوند و امام زمان(عج) دوباره ایشان دورهی بعدی هم انتخاب شود.
سرنخ کجاست؟
مهدی از اصفهان: اوضاع خیلی به هم ریخته بود. با شروع دور دوم تبلیغات (تخریبات)، هرکسی چیزی می گفت و نسبت ناروایی به دکتر میزد: فاشیست، دیکتاتور، بازجوی زندان اوین... جریان پیادهروها و آسانسورها هم بد جوری روی اعصابم بود. ما هم کارمون شده بود تنویر افکار عمومی، علیالخصوص نسل جوان که بابا از این خبرا نیست.
این میون یه اعلامیه پخش شد که نورعلی نور بود: ما جوانان حزبالله اصفهان از برادر محمود احمدینژاد حمایت میکنیم زیرا... 1 ... 2... 3... و شروع کرده بود به اراجیف گفتن که اگه بیاد پسرا را اینطور میکنه و موهای بیرون گذاشته دخترا رو میچینه و نمیدونم وزارت امر بهمعروف! درست میکنه و هزار و یه دروغ دیگه. تازه به همین جا ختم نشد و آقای نوبخت توی گفتگوی ویژه شبکه 2 به این اطلاعیه اشاره کرده و اظهار نگرانی فرمودند که بعد ها فهمیدم این کارش خیلی به ضرر خودشون تموم شد.
حالا همه به جنب و جوش که اینا از کجا دراومده که یه روزنه امید پیدا شد: بعضی از اعلامیهها با فکس به مراکز مختلف ارسال شده بود اما ارسال کنندگان ناشی، از زور دستپاچگی حواسشون نبوده که شماره فکس پایین برگهها ثبت شده: 031162... سریع یه عده از مخابرات پیگیر شدند که محل ارسال کجاست؟ جواب ساده بود: اصفهان- خیابان حکیم نظامی ابتدای خیابان محتشم کاشانی- ساختمان MRI – طبقه سوم- دفتر هماهنگی ستاد کاندیدای رقیب.
تازه فهمیدیم سرنخ کجاست و ته نخ کجا! دیگه تکلیف روشن بود: اعلامیهها دوباره چاپ شد، اما این بار دو رو یک طرف اصل اعلامیه با همون شماره پایینش و طرف دیگه یه جوابیه آبدار جهت همون تنویر افکار عمومی.
برکت مال حلال
حامد صلواتیان از تهران: اولین همایش رسمی حضور دکتر در سالن 17 شهریور برگزار شد. همانجا دکتر اول کار میخ کار را محکم کوبید و گفت مراقبت کنید مال حرام و شبهه ناک وارد نشود. مال حلال هر چند کم برکتش بیشتر از میلیاردها میلیارد مال حرام است. یک جمله برآمده از دل که با دست خط معمولی مردم نوشته شده باشد اثرش از هزار پوستر و بنر بیشتر است.
روز اول تبلیغات انتخاباتی بنرهای کاندیداهای مختلف با عکس هایی از چشم و بغل و با کت و.... سراسر شهر را پر کرده بود. میدان انقلاب وسط آنهمه بنرهای رنگارنگ دستنوشته ای توجه من را جلب کرد.
فقر و گرسنگی مردم باید خواب را از چشمان مسئولان برباید.
به رهگذران نگاه کردم. در میان آنهمه بنر فقط آن یک جمله خودنمایی می کرد، همه قدری می ایستادند و به فکر می رفتند و آرام حرکت می کردند و می رفتند. به رفیقم گفتم کاغذ و قلم و پیام حق و حلال برکتش از میلیاردها میلیارد خرج برای عکس و پوستر و بنر و... بیشتر است.
باند خونی
مصطفی از قم: ستاد خیلی شلوغ شده بود و هر کسی با هر تیپی میآمد و درخواست اقلام از عکس و مطلب و CD و... میکرد. از حجم بالای اقلام تبلیغاتی! هم در آن زمان خودتون با خبر هستید. اول کلی منت میگذاشتیم و بعد از طی کردن چند خوان و کلی شروط مختلف که باید فلان تعداد کپی بگیری، فلان کار را بکنی و... وقتی کامل از لحاظ شرعی به این جمعبندی میرسیدیم که تکلیفمان را در توجیه فرد انجام دادیم با کلی منت چند تا قلم میدادیم، طرف هم سریع در میرفت که یک وقت منصرف نشویم.
از همان روزهای اولی که علم ستاد بالا رفت، یک بنده خدایی با لباسهایی کهنه و کمی هم پوسیده از مشتریهای دائمی ما شده بود. هر روز میآمد و با اصرار اقلام میگرفت و میرفت. کم کم در دلم بهش شک کرده بودم. بخاطر اینکه هیچ وقت در ستاد نمیماند و به محض گرفتن اقلام سریع به بیرون از ستاد میرفت. مثل بقیه با بچهها نمی جوشید. در دلم میگفتم نکند اقلام را دور میریزد. البته در آن شلوغی اوضاع، کسی اصلاً به این مسائل توجه نمیکرد. ولی من که آمار اقلام دستم بود و میدانستم برگه برگه این کاغذها با کلی نذر و نیاز به دستمون رسیده، نمیتوانستم بیخیال موضوع بشوم.
گذشت تا اینکه یک بار آمد اقلام زیادی گرفت و رفت. این ذهنیت مدام اذیتم میکرد. میخواستم دفعه بعد هر طوری شده ته قضیه را در بیاورم. چند ساعتی که گذشت و آخرای شب که شد، از در و دیوار آدم میریخت. یک نگاهی به جمع کردم، دیدم آن بنده خدا یک گوشهای نشسته و آرام پایین شلوارش را تا زانو زده بالا. باورم نمیشد یک پای مصنوعی داشت و بین زانوش و آن پای مصنوعی یک باند قرمز رنگ بود. یک باند سفیدی که از خون قرمز شده بود...
پا شد عکس دکتر را گرفت و رفت بیرون از ستاد. من هم به دنبالش راه افتادم. آنقدر در خیابان راه رفت و عکس دکتر را پخش کرد که پاهایم خسته شد. در طول مسیر مدام تصویر باند خونی جلوی چشمم بود. باندی که از شدت پیادهروی با آن پای مجروح تاول زده، از شدت خونریزی قرمز رنگ شده بود. به این فکر میکردم خونی که از پاهایش زمان جنگ رفته بود پیش خدا دوست داشتنی تر بود یا...
خیلی احساس شرمندگی میکردم از این همه استقامت و این همه بیادعایی و خلوص. به گوشهای تاریک پناه بردم و چهرهام را پوشاندم تا کسی اشکهایم را نبیند...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ